مارتین بوبر میگوید : کسی که میگوید «تو »هیچ هدف و نتیجه خاصی را در نظر ندارد و لذا
درون رابطه قرار میگیرد.
در این جمله کوتاه نکات ظریفی است که باید به آن توجه کرد بویژه در مورد روابط زن و مرد
که ما آن را بسیار پیچیده و قامض کرده ایم.
بله ما آنقدر بد رفتار کرده ایم که شریعت به ما بدبین شده ولیکن گمان نمیکنم که شریعت
هیچگاه مخالف روابط سالم و زیبای انسانی باشد.
نظر شریعت تا آنجا که میدانم اینست که این روابط به خلوتها و هوسها کشیده نشود .ولی ما
در روابطمان اگر اینها را هم نداشته باشیم بیشتر مایلیم بیشتر نقش عاشق و یا معشوق را
بازی کنیم و یا اینکه روابط ما زود رنگ وابستگی میگیرد.
ما هیچگاه نمیخواهیم بازیگران خلاق روابط زیبای انسانی باشیم و در روابطمان همه چیز
یافت میشود جز خلاقیت در همکلامی و حس رشد یافتن و درک مفهوم کلی رابطه عشق
که هیچگاه کسی نمیتواند ادعا کند من رابطه عشق را فقط با یک نفر درک کردم.
ولی براستی چه چیز مانع تو گفتن های واقعی ماست ؟آنچه به ذهن من میاد اینست که
بقول مارتین بوبر ما در رابطه هامان دنبال رفع نیازی هستیم و انگیزه هایی داریم لذا نمیتوانیم
ناب و خالص و با تمام وجود کسی را تو خطاب کنیم و دیگر اینکه ما در روابطمان خصوصیاتی
که به نظرمان خوب یا بد میاد در نظر می آوریم و همین مانع برقراری یک رابطه که مفید و
سازنده باشد میشود .
در مجموع اگر ما انسانها با کل یکدیگر به عنوان موجودات الهی که در حال رشد هستیم و به
یکدیگر تاثیر میگذاریم و بیشتر خوبیهای یکدیگر را ببینیم رابطه های خوب و زیبا هم با هم
برقرار میکنیم.
آری انسان انسان است و هیچ انسانی را نمی توان با خصوصیاتش شناخت و باهاش رابطه
برقرار کرد.
در پایان کلام باز هم جملات بیادماندنی مارتین بوبر را در اینجا می آورم:
تا زمانی که عشق کور است ؛ یعنی کل یگانه انسان رو در رو را نمیبیند ؛ هیچ نوع
رابطه ای راهم برقرارنمی کند.
کینه و نفرت همیشه کورند ؛ چون همیشه فقط جزیی از یک انسان را میتوان مورد کینه
و نفرت قرار داد.
کسانی که در مقام مخاطب و روبرویی با کل یک انسان ؛ باز هم مجبور می شوند او را نفی
کنند ؛ کینه و نفرت نمی ورزند ؛ از توگویی های واقعی ناتوانند.
انسانی که نمیتواند انسان رودر روی خود را تو خطاب کند ؛ یعنی نمیتواند او را تایید کند
و بپذیرد. در این شرایط او مجبور میشود که یا خود را نفی کند و یا مخاطب خود را.
در هر حال ؛ کسانی که کینه توزی میکنند و نفرت میورزند؛ به رابطه سازی نزدیکترند تا
کسانی که نه کینه توزی میکنند و نه عشق میورزند.
جهان رابطه ها ؛ هیچگونه به هم بستگی زمانی و مکانی به خود نمی گیرد .
جهان رابطه ها از طریق توی جاویدان ؛ به هم بسته و یگانه می شود ؛ آنچنان که گویی توی جاویدان مرکز دایره ای است و تمام رابطه ها ؛شعاع آن.
در جریان رابطه با خدا و رودر رویی با توی جاویدان ؛ تمام آنچه در جهان اوها ارزشمند محسوب می شود ؛ بی اهمیت می شود.
به دلیل توی جاویدان است که لحظه های جدا جدا و منحصر به فرد رابطه ها مرتبط و متصل
می شوند و جهان یگانه و زنده تو را ؛ به وجود می آورند.
به دلیل توی جاویدان است که جهان تو می تواند شکلهای نوینی را خلق کند . تو به درون
جهان اوها وارد می شود و آن را تغییر می دهد.
به دلیل توی جاویدان است که من ؛ در بیگانگی میان اوها گم نمی شود؛ از محتوای واقعیش
تهی نمی شود؛ مغلوب دیوهای غیبی هم نمی شود.
مارتین بوبر