به منظور یک تحقیق و بررسی و مفید تر شدن این وبلاگ سوالاتی مطرح شده است که
می توانید به آنها یکی از اینها را جواب بدهید(بدون در نظر گرفتن مطالبی که در این وبلاگ آمده):
۱- جواب این سوالات چندان برای من مهم نیست.
۲- جواب این سوالات برای من مهم است و در کار نوشتن به من کمک میکند.
۳-جواب برخی از این سوالات را میدانم ولی نمی توانم خوب بیان کنم.
۴- جواب برخی از این سوالات را میدانم و جوابهای خوبی هم برای آنها دارم.
-------------------------------------------------
سوالات:
۱- چگونه رابطه ای با خداوند آنگونه که از کلام وحی و متون دینی بر می آیدبهتر
و مطلوب تر است و زیبایی و معنای لازم را به زندگی انسان میدهد؟
۲- جهانی را که در آن زندگی میکنیم چه ویژ گیهایی دارد و بطور مفصل تر انسان چه استفاده
هایی از آن میکند وآن را چگونه میبیند؟
۳- آیا رابطه من با انسانها و هر انسان دیگری به درک من از جهان و خدا کمکی میکند؟
۴- رابطه من با هر انسانی چه تفاوتهایی با رابطه من با خدا دارد؟
۵- آیا تعریفی مختصر و بنیادی از عشق می توان ارایه داد بدون آنکه از وسعت و معنای آن کاسته
شود؟
۶- این تفاوتی که در حضور در این جهان حس میکنیم یک حضور که در آن زمان نقشی ندارد و
سراسر حیات است و حضوری دیگر که با تداوم و زمان و در آمیختن با عالم ماده همراه است ؛ به
خاطر چیست؟
۷- در رابطه عشق احساسات چه جایگاهی دارند و چگونه می توان احساس عشق را از عشق
باز شناخت؟
۸- چه زمانی یک انسان واقعا با انسان مقابل خود رابطه برقرار میکند؟
۹- وقتی من کسی را «تو» خطاب میکنم این فرد با توهایی که معمولا خطاب میکنم چه تفاوتهایی
خواهد داشت؟
۱۰- جهان رابطه ها چه سطوحی دارد و در چه فضا هایی واقعیت میابد؟
۱۱- وقتی صحبت از زمان حال است منظور چیست و رابطه زمان حال و انسان چگونه است؟
۱۲- انسان آزاد چه کسی است؟
۱۳- آیا « من» انسانی در جریان حرکت رو به رشد آدمی باید فنا شود؟
۱۴- جامعه واقعی چه زمانی معنا پیدا میکند و ساخته میشود؟
۱۵- وقتی یگانگی و تمرکزی که مورد نظر عارفان هم هست در زندگی انسان اتفاق می افتد
آیا نیرو ها احساسات و دیگر خصیصه های آدمی بی ارزش میشوند؟
برخورد تو(پروردگار) با من ؛ موهبتی است از جانب تو به من و نه جستجو های من. با این حال
ایراد خطابه های من - تویی حرکتی است که از کل وجود من سر میزند و به کل وجود من واقعیت
میدهد.
تو با من روبروئی میکند ولی من با او رابطه سازی میکنم.بنابراین هر حرکت من -تویی حرکتی
است که هم اختیار است و انتخاب و هم جبر است و هم حادثه.
-----------------------------------------
لفظ و صدای من؛ علمدار واقعی انسانیت است.«مارتین بوبر»
آه چه قدرتمند و فراگیر است ؛ به هم بستگی دنیای اوها و چه لحظای و ناپایدار است : تجلی
وجود هر توئی.
آه چه بسیارند اجزاء و موجودات جهان که هرگز از ماهیت درونی خود بیرون نمی آیند و هرگز در
مقام توی رابطه ؛ با ما روبرویی نمی کنند.
آه ای ریگ بیابان ؛ اولین باری که من در تصورم با تو روبه رو بودم : اولین باری بود که دریافتم ؛ من
واقعیتی نیست که کلا درون من جا گرفته باشد. هرچند که در آن زمان من فقط درون من با تو
روبرو بودم و آنچه اتفاق می افتاد درون من اتفاق می افتاد و نه در مابین تو و من.
در عین حال در همان لحظه دریافتم که هر جزیی از اجزای جهان می تواند از جهان جدا شده
همچون وجود زنده ای ؛ رودر روی من قرار گیرد و برای لحظاتی هرچند کوتاه ؛ از هر خصوصیاتی
مبرا شده و تبدیل شود به تویی رو درروی من.
جریان رابطه نیست که لزوما در چند لحظه کوتاه قطع میشود ؛ بی واسطگی آن و رودررویی
مستقیم من و تو ؛ ازمیان میرود. خود عشق هم در رابطه های بی واسطه و رودر رویی مستقیم
؛بقا نمی یابد و در تناوب واقعیتهای حاضر و واقعیت های بالقوه بقا می یابد.
توضیح برای این دوسه جمله آخر:
رابطه من با هر تویی در طی تغییر واقعیت های بالقوه به واقعیت های حاضر متناوبا ماهیت بالقوه
و بالفعل به خود میگیرد.هر تویی باید او شود تا بتواند دوباره تو شود.
استثنائا در رابطه من با خدا ؛ چون واقعیت های بالقوه همان واقعیت های زنده و حاضری هستند
که آهی به درون کشیده اند ؛ توی رابطه همیشه حضور دارد و هرگز به اویی تبدیل نمیشود.
توی جاویدان به اقتضای طبیعتش تو است. طبیعت ما را مجبور میکند که او را در دنیای او ها قرار
دهیم. «مارتین بوبر»