من میگم: رابطه با پروردگار جهان به جای خودش؛ ولی آدم میخواد که با کل جهان و اجزای آن
هم رابطه برقرار کنه .
تو میگی: یواش یواش داری خارج از محدوده دینداری میشی.
من میگم : رابطه عشق در رابطه با هر انسانی میتونه معنی بشه ؛بدون هیچ وابستگی یا
حاشیه ؛ کل یگانه من در براب کل یگانه تو ؛ پاک و بی آلایش ؛تایید دوجانبه واقعیات هستی؛
پس گاه به گاه به هم اجازه روبرو شدن و هم کلام شدن بدهیم.
تو میگی : مگه میشه چنین چیزی
من میگم : در رابطه عشق حتی در نزدیکترین آن یکی نمی تونه بگه تو مال منی.
تو میگی : چه بد
من میگم : جوانهای نورس ممکنه به جایی برسند که زندگی بدون رابطه ها براشون بی معنی
باشه پس به آنها اجازه برخی روابط محدود و سالم رو بدیم تا رابطه من -تویی را بهتر درک کنند .
تو میگی : بهتره از همون اول جلوی این کار گرفته بشه ؛ کم کم علاقه و وابستگی بعدش هم
معلوم نیست چی پیش میاد.
من میگم: پس این موجود عجیب چطوری باید رفتار کنه و باهاش رفتار کنند.
تو میگی: خیلی خیال پردازی نکن.
موسوی و خاتمی عزیز ؛ سلام بر شما دو یار قدیمی . دلم برای شما خیلی تنگ شده .
میگویند که شما در جریان انتخایات دچار اشتباه شده و سران فتنه ای عظیم گشته اید .
آنها که این را گفتند به دستگاهی پوشالی دل خوش کرده وبه عمق اعتراض شما توجهی نکردند
و نمیدانند که شما نگران ومعترض سرنوشت یک ملت هستید ملتی که آرام آرام در آن سطحی نگری و بی اخلاقی حاکم میشود و همه چیر در آن بها داده میشود جز کرامت انسانی و نقش انسان .
از رسانه هایی که گاه به گاه تصاویر و سخنانی از شما منتشر میکنند ؛سپاسگذارم و بی باکیشان را میستایم. موسوی عزیز هنوز صدای تو در آم هیجان و هیاهیو در گوشم طنین انداز است که میگفتی: اگر چیزی هم به مردم میدهید این حق آنهاست ارث پدری شما نیست.
و تو ای خاتمی عزیزدلم برای خطابه های پرشورت که در آن نگرانی و مسئولیت موج میزند ؛
تنگ شده .
می گویم شما انسانهایی هستید که هر کسی جذب شما میشود یا من تلاشی برای درک
شما کرده ام؟ هر چه باشدبا تلاقی ایندو رابطه عشق که از آن سخن میگوییم اینجاست
که شکل میگیرد.