این مطلب خیلی ارزشمند از مارتین بوبر را تقدیم میکنم به همه دوستان و شرمنده که خوب
نمیتونم بشون سر بزنم. این مطلب را شاید بشه گفت شاه کلیدی است برای درک توگوئیهای ما
و درک کسی که با عمق وجودش تویی را صدا میکند. و من شخصا ندیدم کسی به این خوبی
و زیبایی این موضوع را توصیف کنه.
---------------------------------------------------
در لحظه ای که با یک انسان روبرو میشوم و او را توی خویش میخوانم ؛ او تغییر میکند. درآن
لحظه او جزیی از اجزاء یا مجموعه ای از اجزا نخواهد بود .او یک اویی میان اوها و مرزبندی شده
میان اوها نخواهد بود.
او نقطه ای در تقاطع شبکه های زمانی و مکانی جهان نخواهد بود .او واقعیتی در طبیعت
؛ قابل تجربه و قابل توصیف نخواهد بود. او مجموعه ای از کیفیت های نامگذاری شده
نخواهد بود .
او تویی میشود بی همسایه و بی مرز ؛ تویی که تمام جهان را پر میکند. نه اینکه تمام واقعیت های دیگر نابود میشوند. خیر؛ تمام واقعیت های دیگر ؛ در نور او و وابسته به نور او دیده میشوند.
من میتوانم ؛رنگ مو و صدای کلام و منش بخصوص انسانی را تفکیک کنم و البته به ضرورت
این جهان مکررا بایستی این کار را هم بکنم؛ ولی هر بار دوباره او را تغییر داده و از مقام یگانه تو تنزل داده ام.
جواب اوشو (باگوان راجنیش) به کسی که گفت «شما بی مریدانتان که هستید؟» :
« من همانم که هستم» ؛ چه مریدی باشد چه نباشد .بود و نبودشان مرا کاری نیست .
اتکایم به تو نیست.همه جد و جهدم در اینجا این است که تو را نیز از وابستگی برهانم.
در اینجایم تا رهائیت دهم. نمیخواهمت لنگان در پی ام روانه گردی و خواهان آنم تا خویشتن
خویش را بیابی و روزی که چنین شود و از بند وابستگی ات به من آزاد گردی به راستی
میتوانی بر من عاشق شوی و پیش از آن هرگز. من شمایان را عاشقم و چاره ای جز عشق
ندارم.مساله این نیست که آیا میتوانم برشما عاشق شوم یا نه. من بی هیچ چون و چرایی
شما را عشق میورزم.
منبع: کتاب سرگشتگی (اوشو)
ترجمه :حمید حیدری نژاد
برای حمایت از این وبلاگ بر روی بنرهای تبلیغاتی کلیک کنید و اگر مایل بودید عضو شوید.
با تشکر از همه دوستان و بازدیدکنندگان محترم
---------------------------
سلام به دوستان و همراهان عزیز
شاید این سوال برای شما مطرح شده که چرا من مدتی است از مارتین بوبر یا با استفاده
از ایده ای او مینویسم.دلیل آن همین اثر چاپ شده او«من و تو» در ایران و از چاپ دوم آن
در سال ۷۸ که اکنون در دست دارم است.اثری که به احتمال زیاد شاهد چاپ انتشار مجدد
آن نخواهیم بود.(احتمالا فقط به خاطر نسبتی که او با آیین یهود دارد که اگر بخواهیم در این موضوعها صحبت کنیم صحبت به درازا میکشد)دیدم که این اثر به سوالات اساسی ما در ارتباط
با رابطه انسان و جهان و خدا پاسخهای خوبی میدهد.مارتین بوبر در آلمان اتریش فلسفه
و هنر خوانده و به نحوی در این اثر زیبائیها و مفید بودن حکمت و فلسفه را به نمایش میگذارد.
شیوه بیان او هم حاکی از شیوه بیان یک انسان بالنده و مشتاق است.یا به قول خودش
انسانی که همه اجزای خود را در کل یگانه ای جمع کرده.شاید کسی با خواندن اثرش
بگوید که او بر بدیهیات تاکید می ورزد ولی نظر من این است که او به عمق بدیهیات
میرود و ارزش آنها را نمایان میکند و به شیوه ای استادانه سخن میگوید.یکی از تاکیدات او
در این کتاب این است که رابطه انسان و خداوند هیچگاه از رابطه انسان و انسان جدا
نیست.و دیگر اینکه او عبارات تاکیدی را زیاد بکار میبرد که به نظر هر کسی قادر به این کار
نیست .
در زیرباز گزیده ای از این کتاب می آید :
تا زمانی که عشق کور است ؛ یعنی کل یگانه انسان رو در رو را نمیبیند ؛ هیچ نوع
رابطه ای راهم برقرارنمی کند.
کینه و نفرت همیشه کورند ؛ چون همیشه فقط جزیی از یک انسان را میتوان مورد کینه
و نفرت قرار داد.
کسانی که در مقام مخاطب و روبرویی با کل یک انسان ؛ باز هم مجبور می شوند او را نفی
کنند ؛ کینه و نفرت نمی ورزند ؛ از توگویی های واقعی ناتوانند.
انسانی که نمیتواند انسان رودر روی خود را تو خطاب کند ؛ یعنی نمیتواند او را تایید کند
و بپذیرد. در این شرایط او مجبور میشود که یا خود را نفی کند و یا مخاطب خود را.
در هر حال ؛ کسانی که کینه توزی میکنند و نفرت میورزند؛ به رابطه سازی نزدیکترند تا
کسانی که نه کینه توزی میکنند و نه عشق میورزند.
تو آن است که همزمان ؛ هم بر من اثر میگذارد و هم ازمن تاثیر میپذیرد.
البته توی رابطه در مکان هم واقع میشود ؛ ولی فقط در موضع روبرویی های منحصر به فرد ؛
وقتی که جهان اطراف مبانی وجود تو را متشکل میسازد و نه حدو ومرزهای تو را.
والبته تو در زمان هم واقع میشود ؛ ولی فقط طی زمان رابطه ؛ زمانی که با تو شروع میشود
و با تو خاتمه می یابد و نه زمانی که لحظاتش در درازا و ردیف زمان ؛ واقع میشود.
----------------------------------------------------------------------------
آزادی و سرنوشت ؛ در یک ازدواج ابدی ؛ یگانگی یافته اند .و فقط او که آزادی های خویش
را واقعیت دهد؛ با سرنوشت خویش یگانه میشود.
آزاد انسانی است که با تمام وجود به سوی سرنوشت حرکت میکند.سرنوشت طبق تصمیم او
واقع نمیشود ؛ ولی آنچه که میخواهد واقع شود ؛ فقط وقتی واقع میشود که او تمام آنچه را که
میتواند اراده کند؛ به عمل برساند.
از کلام مارتین بوبر
مارتین بوبر فیلسوف بزرگ ولی ناآشنایی است .کتاب «من و تو » وی از دلانگیز ترین آثاری
است که رابطه انسان و انسان و انسان و خداوند را شرح میدهد.
--------------------------------------------------------------------------------------
جهان رابطه ها در سه فضا واقعیت میابد.
اول، در فضای زندگی با طبیعت.در اینجا رابطه در تاریکی است و در ماقبل زبان گفتگو
قرار دارد.
موجودات طبیعی از مقابل ما عبور میکنند ، ولی نمی توانند رو به سوی ما قدم بردارند .
تویی که آنها را خطاب می کنیم در آستانه زبان گفتگو متوقف مانده است.
دوم، در فضای زندگی با انسانها .در اینجا رابطه روشن است و به زبان گفتگو هم وارد
می شود .ما می توانیم ، هم انسانی را تو خطاب کنیم و هم از طرف انسانی ، تو خطاب شویم.
سوم، در فضای زندگی با موجودات روحی و معنوی . در اینجا رابطه ، نوری است
در پس تاریکی .زبان گفتگو ندارد، ولی زبان لازم را خلق میکند .ما تویی را در کلام نمی شنویم ،
ولی احساس میکنیم که مخاطب واقع شده ایم. جواب ما هم نه در کلام ما ، بلکه
در تمام وجود ما ، در افکار و کردار و خلاقیتهای ما به صدا می آید.
وقتی فضای زندگی با طبیعت را ، به جنبه های فیزیکی و با ثبات آن ، محدود کنیم؛
وقتی فضای زندگی با انسانها را ، به جنبه های احساسی و تاثیر پذیری آنهامحدود کنیم؛
وقتی فضای زندگی با واقعیتهای روحی و معنوی را ؛ به احقاق حقوق خویش محدود کنیم:
آنوقت شفافیت آن فضاها یعنی قدرت واسطگی آنها میان ما و توی جاویدان را ،
نابود ساخته ایم.
در چنان فضاهایی تجربه و بهره برداریهای انسانها امکان می یابد ، ولی آنها تاریک
و بی معنا باقی می مانند .
نامهای جدیدی هم که برای این فضاها ، تعیین کرده ایم : جهان هستی ، جهان عشق ،
جهان عقل هرچند خیلی خوشایندند ولی هیچ اثر مثبتی ندارند.
جهان هستی فقط وقتی برای انسان واقعیت می یابد که تمام جهان را خانه خود
بداند و بتواند داده ای هم به خالق ان خانه ، هدیه دهد.
جهان عشق هم ، فقط وقتی برای انسان واقعیت می یابد که تک تک توهای رودر رو را
، نموداری از توی جاویدان بداند و رابطه با هر یک از آنها را ، سرچشمه وحی به شمار آورد.
جهان عقل هم ، فقط وقتی برای انسان واقعیت می یابد که بتواند اسرار ناشناخته
جهان را روبرو قرار داده ، با روح و جان ، در خدمت آن قرار گیرد.
مارتین بوبر