جهان رابطه ها

جهان رابطه ها به وسیله توی جاویدان به هم پیوسته و متصلند

جهان رابطه ها

جهان رابطه ها به وسیله توی جاویدان به هم پیوسته و متصلند

 

سلام ای فیلسوف

ای عارف

ای تو

آری ؛ همان؛  ای تو

ای انسان بیدار

تو دانش خود را تنها در خدمت حقیقت قرار داده ای

به استواری کلام تو و تواناییت در بیان واقعیتها غبطه می خورم

تو نشان داده ای که نوآوری و خلاقیت بشر در همه علوم بی انتهاست

تو ما را با عمق واژه هایی که هر روز به کار میبریم آشنا کردی

تو طرحی نو درانداخته ای.

 -----------------------------------------------------------------------------------------------------

 بهانه ساخت این وبلاگ کتابی بود با عنوان « من و تو » (اثر مارتین بوبر فیلسوف متولد در وین و

متوفی در سال ۱۹۶۸ تحصیلکرده در فلسفه و هنر در آلمان) و پرسشهایی درباره عشق و رابطه

انسان با انسان و انسان با جهان و خدا که که این کتاب تا حد زیادی می توانست به آنها پاسخ

دهد. کتابی که فقط به خاطر اینکه واژه هایی چون من ؛ تو و او در آن زیاد به کار رفته بود کمی

پیچیده و نامانوس جلوه میکرد و در کنار کتابهای با تخفیف ۵۰درصد قرار گرفته بود. خود من هم

حتی به این دلیل تا مدت زیادی به آن بی اعتنا بودم.اما مگر می شد از عمق معنای برخی جملات

آن براحتی گذشت.

انسان در روبرویی با تو من می شود.

من انسان حضور دوگانه دارد.

یادم هست که موقع خریدن آن همین یکی دو جمله فقط جلب نظر کرد.ولی بالاخره حوصله به خرج

دادم تا ببینم منظور مارتین بوبر از به کار بردن این واژه ها چیست. دیدم که از نظر مارتین بوبر

«من»  دارای ویژگیهایی است ولی برای هر کس که این واژه را بکار میبرد واضح است .

«تو» مظهر آن چیزی است که نزدیک است و با من رابطه نزدیک برقرار میکند. حد و مرزی ندارد

بنابراین قابل تجربه هم نیست. «او » هم آن چیزی است که از مقام تو فاصله گرفته بنابراین مثل

چیزی یا کسی  که غایب است می تواند او خطاب شود ولی از نظر مارتین بوبر هر اویی هم

می تواند دوباره به تو تبدیل شود.به هر حال به نظرم مارتین بوبر فیلسوف روشن ضمیری است

و کلام استواری دارد که باید برای درک سخنان و همراهی با وی ما نیز آهنگ کلاممان را به او

نزدیک نماییم. او از واژه ایی که ما هر روز بارها به کار می بریم بخوبی برای بیان مطالبش استفاده

کرده است. مدتی مطالبی از این کتاب آوردم ولی دیدم صرف آوردن مطالبی از آن ارزشهای این اثر

را نمایان نمیکند ؛ به همین منظور ابتدا سوالاتی را دل آن در آوردم تا بتوانید کمی راجع به آنها فکر

کنید وحالا هم به یاری خدا جوابشان را می آورم.به این امید که این تلاش ناچیز مفید باشد و اگر

این کتاب به دستتان افتاد از آن استفاده بیشتری ببرید.ممکن است در جوابها هم ابهاماتی باشد

که تا آنجا که بتوام در رفع آنها به شما کمک میکنم.همچنین جواب سوال ها ممکن است در جواب

سوال دیگری هم آمده باشد و همدیگر را کامل کنند.

--------------------------------------------------------------------------------------------------------

۱- چگونه رابطه ای با خداوند از این نظر که حضور و معنای بهتری به زندگی انسان میدهد

 ، بهتر و و مطلوبتر است ؟

انسان اصولا" یا با خدایی که در مقام «او» روبرویش قرار میگیرد رابطه برقرار میکند یا با

خدایی که در مقام «تو » روبرویش قرار میگیرد. خدایی که در مقام «توـ» روبروی انسان

قرار میگیرد و با او رابطه برقرار میکند ، نه در خارج از جهان است و نه جزیی از اجزای جهان .

بدین مناسبت دیده میشود و شناخته میشود و در اسرار آمیزیش ،شناخته هم میشود

ولی فقط از جانب انسانیکه در رابطه رو در رو و متقابل با او قرار گرفته و فقط هم تا زمانی

که رابطه میان آنها برقرارباقی می ماند .

این خدا در اندیشه نمی گنجد در کلام نمی گنجد ، مورد اشاره قرار نمی گیرد و قابل

توصیف  نیست.

فقط در رابطه رودر رویی با «خدای تو » است که انسان می تواند جهان و جامعه را به خانه

مناسبی محل زندگی خود تبدیل کرده و از حس تنهایی و گمگشتگی در جهان نجات یابد.

فقط در رابطه رو در رویی با « خدای تو» است که انسان می تواند بدون شناخت از معنای

نهایی  زندگی خودش ، از وجود آن معنا ، مطمئن و خاطر جمع شده و با اعتماد به نفس

زندگی کند.

و فقط در رابطه رو در رویی با« خدای تو» ست که انسان می تواند چنان تعالی یابد 

که تمام جهانی که در اوست ، رو در رو قرار داده ، آن را « تو» خطاب کند و از آن

جوابهایی هم دریافت کند.   

خدایی که در مقام « او» قرار میگیرد ، گویی واقعیتی است خارج از جهان و یا جزئی

است از اجزای جهان .

این خدا نقل قول میشود ، صفات و اعمالش شرح داده میشود ، مورد اشاره

قرار میگیرد، به اصول و عقاید خاصی وابسته میشود و در مرکز آیین و آداب بخصوصی

هم قرارمیگیرد.

------------------------------------------------------------------------------------------

 ۲- جهانی که در آن زندگی میکنیم و آن چه در آن است چه ویژگیهایی دارد و انسان چه

استفاده هایی از آن میکند ؟

انسان میتواند جهانی که گرداگرد او واقع میشود ، مجموعهای از واقعیت ها ،موجودات زنده

را هم نوعی از واقعیت ها تلقی کند.

او میتواند حرکت به هم پیوسته و یگانه ای را که گرداگرد او او واقع میشود ، مجموعه ای

از  جریانات ، اعمال اراده را هم نوعی از جریانات تلقی کند.

واقعیت هایی متشکل از کیفیت ها ، جریاناتی متشکل از لحظات.

این جهان ، جهانی است جدا شده و مستقل از انسان ، جهانی سازمان یافته و با نظام.

این جهان می تواند بر حسب آنکه چگونه او را در نظر آوری ،از مرز تن تو نامحدود و به

سوی خارج گسترش یابد و یا اگر بخواهی در گوشه ای از روح تو ، آشیانه بگیرد.

تو او را به مفهوم در می آوری و حقیقت خود می خوانی .تو می توانی او را تسخیر کنی ،

ولی او به داده تو تبدیل نمی شود.

این جهان برای هر انسانی شکل متفاوتی به خود میگیرد ، ولی همزمان هدف تجربه

همگان قرار میگیرد.

در راه شناخت این جهان می توانی با دیگران به توافق برسی ولی هرگز نمی توانی

درون او با دیگران روبرویی کنی.

این جهان هیچگونه ثبات و جسمیتی ندارد ؛ چون تمام اجزای آن تو در توی یکدیگر

حضور می یابند.

این جهان هدف بازرسی و بررسی قرار نمی گیرد و هر کوششی در این راه ، آنرا نابود میکند.

خودش می آید و می آید تا از تو جوابی بخواهد و اثری برگیرد .و اگر تو را نیابد و با تو

روبرویی نکند ، ناپدید میشود و دوباره می آید ؛ هر بار به صورتی نو.

میان تو و او ، یک معامله متقابل داد ، بر قرار است . تو او را تو خطاب میکنی و داده تو

به او ، خودت هستی . او تو را تو خطاب میکند و داده او به توخودش است.

در شناخت این جهان، نمی توانی با دیگران به توافق برسی، در آن آشنائی تنهایی .

ولی در روبروئی کردن با این جهان ، می آموزی که با تکیه به خو یش ، با دیگران هم

روبرویی کنی.

موهبت ظهور این جهان دور شدن و غم هجران این جهان تو را بسوی تویی

هدایت میکند که خطوط  تمام رابطه ها ، هر چند موازیند ، در او به هم میرسند.

------------------------------------------------------------------------------------------

 ۳ـ تفاوت حضوری که در این جهان احساس میکنیم ، ازیک طرف جهانی سراسر حیات و

بی زمان و مکان و از طرفی جهانی با پیوستگی زمان و در آمیخته با عالم ماده و مکان ، به

خاطر چیست؟

جهان برای انسان دوگانه است ، به دلیل حضور دوگانه او .

حضور انسان در جهان دوگانه است ، به دلیل دوگانگی خطابه های بنیانی او .

دو گانگی میان مقام های تو و او  یعنی آنچه که با ما رابطه برقرار میکند و آنچه که

هدف تجربه و استفاده قرار میگیرد خاصیت ذاتی جهان انسان است و توسل به هیچگونه

اصول و عقایدی نمی تواند ما را به ورای این دوگانگی و تضاد ، قرار دهد.

یعنی ما در جهانی قرار گرفته ایم که از یک طرف با ما رابطه بر قرار میکند و از طرف

دیگر مورد تجربه و بهره برداری ما قرار میگیرد . درک تفاوت این دو به برخورد ما هم با این

جهان هم کمک میکند. در واقع ما فقط یک دنیا داریم که بنا بر دوگانگی حضور ما دوگانه

به نظر می آید .طلسم این دوگانگی را باید باطل کرد.

------------------------------------------------------------------------------------------

۴- آیا رابطه من با انسانها و هر انسان دیگری به شناخت من از خدا و جهان کمکی میکند؟

هر جزیی از جهان که توی واقعی هر انسانی قرار میگیرد ، واسطه موثر و پیغامبر گویایی

می شود ، میان من و «خدای تو » و آن انسان . یعنی هر انسانی که بتواند جزیی

از اجزای جهان را که زاییده جهان بوده و به کل آن هم وابسته است ، جدا و مستقل

از خویش ، توی رودر رو قرار دهد و رابطه دوجانبه و متقابلی هم با آن بر قرار سازد ،

آن جز ء را واسطه و پیغامبری میان خود و « خدای تو » قرار داده است.

و آن جزیی از اجزای جهان که می تواند بهتر از هر جز دیگری ، توی رودر روی

انسان قرار گرفته و با او رابطه دو جانبه و متقابل بر قرار کند  ؛ یک انسان دیگری است.

هر انسانی که بتواند رودر روی انسان دیگری قرار گرفته او را مخاطب قرار داده و از

کل وجود او ، صادقانه پاسخ بجوید ، رابطه خود را با «خدای تو» و شرکت خود رادر

دانش و آگاهیهای  او میسرکرده است.

-----------------------------------------------------------------------------------------------

۵- رابطه من با هر انسانی چه تفاوتهایی با رابطه من با خدا دارد؟

رابطه واقعی با هر انسان یا موجود دیگری در جهان منحصر به فرد است ؛ بدین معنا که

تویی از درون آن آزاد میشود و قدم به جلو میگذارد و در منحصر به فردیهایش با ما

روبرویی میکند .

در عین حال این تو تمام این جهان را هم پر میکند .نه آنچنان که گویی جهان هیچ

جزیی ندارد . بلکه همه اجزای جهان در وابستگی و نور او دیده میشوند.

تا زمانی که جریان رابطه متقابل برقرار باشد ، هیچ محدودیتی بر جهانگیریهای نا محدود

و هیچ رقابتی در منحصر به فردیهای بلاشریک تو ، واقع نمی شود .ولی به محض اینکه

رابطه قطع شد و توی آن هم به اویی تبدیل شد جهانگیریهای تو همچون ظلمی بر جهان و

منحصر به فردیهای تو همچون جداسازی و تبعید جهان به نظر می آیند.

در رابطه روبرویی با خدا جهانگیریهای نا محدود تو و منحصر به فردیهای بلاشریک تو

یگانه میشوند.

این رابطه نامشروط هم تمام جهان را در بر میگیرد .و هم تمام اجزای جهان را از اهمیت

ساقط میکند.در برقراری رابطه روبرویی با خدا لازم نیست جهان را نفی کنیم بلکه فقط باید

او رادر جای بخصوص خودش قرار دهیم.

رابطه من با هر تویی ، مستمرا" تو را از من جدا نگه میدارد تا رابطه متقابل میان

من و تو را برقرار نگه دارد .

استثنائا در رابطه من با خدا ، از یک طرف ، فاصله و جدایی میان و خدا نامحدود است

و از طرف دیگر ، خدا همه جهان و من را در بر میگیرد.

رابطه من بر هر تویی بر مبنای رودر رویی واقعیت های مستقل و متفاوت من و تو

بر قرار میشوند.

و بدین مناسبت هم شادی آفرین است چون فقط در این رابطه شناخت متقابل و

آشنایی من و تو ممکن میشود و هم محدود است چون حتی در این رابطه شناخت

کامل من از تو وشناخت کامل تو از من ، غیر ممکن است.

استثنائا در رابطه من با خدا ، هم اینکه توی رابطه بدون آنکه من بشود ،

من را در بر میگیرد و هم شناخت ناقص من از او ، در شناخت کامل او از من ،

حل شده و ناچیز میشود.

رابطه من با هر تویی ، در طی تغییر واقعیتهای بالقوه به واقعیتهای حاضر متناوبا

ماهیت بالقوه و بالفعل بخود میگیرد ، هر تویی باید او شود تا بتواند دوباره تو شود.

استثنائا" در رابطه من با خدا ، چون واقعیتهای بالقوه ، همان واقعیتهای زنده و حاضری

هستند که آهی به درون کشیده اند ، توی رابطه همیشه حضور دارد و هرگز به اویی

تبدیل نمیشود .

توی جاویدان به اقتضای طبیعتش تو است .طبیعت ما را مجبور میکند که او را در

دنیای او ها قرار دهیم.

--------------------------------------------------------------------------------------------

۶- آیا میتوان تعریفی مختصر و بنیادی از عشق ارائه کرد داد بدون آنکه از وسعت و معنای

آن کاسته شود؟

عشق رابطه جوابگویی من است در مقابل تو.

معنای واقعی عشق را باید رابطه من با هر تویی و توی جاویدان جستجو کرد. آنجا که

من در مقابل کسی که در سایه توی جاویدان  از ماهیت درونی خود بیرون آمده و به عنوان

یک تو بامن روبرویی میکند جوابگو میشوم یعنی می توانم با توی درونی خودم

هم روبرویی کنم.

در رابطه با توی جاویدان اگر من کاملا خود را مهیا کرده باشم و به تمامی جوابگو باشم

عشق هم به تمامی جلوه میکند.

------------------------------------------------------------------------------------------

۷-در رابطه عشق احساسات چه جایگاهی دارند و چگونه میتوان احساس عشق را

از عشق باز شناخت؟

احساسات همیشه واقعیتهای ماورای روانی و ماورای فیزیکی رابطه عشق را همراهی

میکند ، ولی هیچگاه محتوای آن رابطه (رابطه جوابگویی من در مقابل تو) را متشکل

نمی کند. و نیز احساسات بسیار متفاوتی می توانند رابطه عشق را همراهی کنند.

احساسات مسیح نسبت به جوان جن زده ، با احساسات مسیح نسبت به مرید

محبوب ، یگانه نیست .در حالیکه رابطه عشق مسیح نسبت به هر دوی آنهای یکی است.

بنابراین در هر رابطه ای که مایلیم رابطه عشق بر آن نام بگذاریم میتوان در آن

احساساتی را دید که همراه این رابطه شده اند و اتفاقا" ممکن است مفید باشند یا

نباشند ولی اصل و محتوی آن رابطه این است که با توی درونی خودم هم روبرویی

کرده ام یا نه.

------------------------------------------------------------------------------------------

۸-چه زمانی یک انسان واقعا" با انسان مقابل خود رابطه برقرار  میکند؟

تنها آن زمان رابطه من با فرد مقابلم بر قرار می شود که کل او را به عنوان یک فرد ببینم 

بدون اینکه بخواهم او را تجربه کنم  یا از او تصوری در ذهن داشته باشم.

هر کس که میگوید تو ، نیت و هدف مشخصی در نظر ندارد ، او درون رابطه قرار میگیرد.

من می توانم ، رنگ مو و صدای کلام و منش بخصوص انسانی را که تو خطاب میکنم ،

تفکیک کنم که البته که بایستی مکررا هم چنان کنم ، ولی هر بار دوباره او را تغییر داده

و از مقام یگانه تو تنزل داده ام.

( مارتین بوبر میگوید فقط اوها را میتوان مورد تجربه و بهره برداری قرار داد.)  

------------------------------------------------------------------------------------------

۹-وقتی که من کسی را تو خطاب میکنم آن فرد با زمانی که او را به طور معمول تو

خطاب میکنم چه فرقی خواهد داشت؟

وقتی که من کسی را واقعا" تو می خوانم در آن لحظه او جزئی از اجزا یا مجموعهای

از اجزا نخواهد بود .او یک اوئی میان اوها و مرزبندی شده میان او ها نخواهد بود .

او نقطه ای در تقاطع شبکه های زمانی و مکانی جهان ، نخواهد بود . او واقعیتی در طبیعت

قابل تجربه و قابل توصیف نخواهد بود . او مجموعه ای از کیفیتهای نامگذاری

شده نخواهد بود.

او تویی می شود بی همسایه و بی مرز ، تویی که تمام زمان و مکان را پر میکند .

نه اینکه تمام واقعیتهای دیگر نابود میشوند. بلکه تمام واقعیتهای دیگر در نور او و وابسته

به نور او دیده می شوند.

----------------------------------------------------------------------------------------

۱۰-جهان رابطه ها چه سطوحی دارد و در چه فضاهایی واقعیت میابد؟

جهان رابطه ها در سه فضا واقعیت میابد.

اول، در فضای زندگی با طبیعت.در اینجا رابطه در تاریکی است و در ماقبل زبان گفتگو

قرار دارد.

موجودات طبیعی از مقابل ما عبور میکنند ، ولی نمی توانند رو به سوی ما قدم بردارند .

تویی که آنها را خطاب می کنیم در آستانه زبان گفتگو متوقف مانده است.

دوم، در فضای زندگی با انسانها .در اینجا رابطه روشن است و به زبان گفتگو هم وارد

می شود .ما می توانیم ، هم انسانی را تو خطاب کنیم و هم از طرف انسانی ، تو خطاب شویم.

سوم، در فضای زندگی با موجودات روحی و معنوی . در اینجا رابطه ، نوری است

در پس تاریکی .

زبان گفتگو ندارد، ولی زبان لازم را خلق میکند .ما تویی را در کلام نمی شنویم ،

ولی احساس میکنیم که مخاطب واقع شده ایم. جواب ما هم نه در کلام ما ، بلکه

در تمام وجود ما ، در افکار و کردار و خلاقیتهای ما به صدا می آید.

وقتی فضای زندگی با طبیعت را ، به جنبه های فیزیکی و با ثبات آن ، محدود کنیم؛

وقتی فضای زندگی با انسانها را ، به جنبه های احساسی و تاثیر پذیری آنهامحدود کنیم؛

وقتی فضای زندگی با واقعیتهای روحی و معنوی را ؛ به احقاق حقوق خویش محدود کنیم:

آنوقت شفافیت آن فضاها یعنی قدرت واسطگی آنها میان ما و توی جاویدان را ،

نابود ساخته ایم.

در چنان فضاهایی تجربه و بهره برداریهای انسانها امکان می یابد ، ولی آنها تاریک

و بی معنا باقی می مانند .

نامهای جدیدی هم که برای این فضاها ، تعیین کرده ایم : جهان هستی ، جهان عشق ،

جهان عقل هرچند خیلی خوشایندند ولی هیچ اثر مثبتی ندارند.

جهان هستی فقط وقتی برای انسان واقعیت می یابد که تمام جهان را خانه خود

بداند و بتواند داده ای هم به خالق ان خانه ، هدیه دهد.

جهان عشق هم ، فقط وقتی برای انسان واقعیت می یابد که تک تک توهای رودر رو را

، نموداری از توی جاویدان بداند و رابطه با هر یک از آنها را ، سرچشمه وحی به شمار آورد.

جهان عقل هم ، فقط وقتی برای انسان واقعیت می یابد که بتواند اسرار ناشناخته

جهان را روبرو قرار داده ، با روح و جان ، در خدمت آن قرار گیرد.

------------------------------------------------------------------------------------------

۱۱- وقتی صحبت از زمان حال است ، منظور چیست و رابطه زمان حال و انسان چیست ؟

زمان حاضر ، نه آن نقطه ای است در خط زمان ، که ما در افکار خویش ، پایانگذار

زمان گذشته محسوب می کنیم. زمان حاضر از واقعیت مملو است و فقط با حضور

و روبرویی و رابطه واقعیت می یابد.

فقط وقتی ، تو حضور می یابد ، زمان حاضر واقعیت پیدا میکند.

آنچه که در زمان حال حضور پیدا می کند ، نابودشدنی و گذرا نیست .با ما روبرویی میکند ،

به انتظار می نشیند و دوام می آورد.

---------------------------------------------------------------------------------------

۱۲- وقتی یگانگی و تمرکزی که مورد نظر عارفان هم هست در زندگی انسان اتفاق

 می افتد ، آیا احساسات نیروها و دیگر خصیصه های آدمی بی ارزش می شوند؟

یگانگی و تمرکزی که در واقعیت زندگی اتفاق می افتد ، غرایز انسان را ناپاک ،

کامجوییهای انسان را منحرف ، و احساسات انسان را هم گذرا و بی مقدار

محسوب نمی کند .

در اینجا ، همه اجزای انسان ، در واحد یگانهای ترکیب می یابند . در اینجا ،نفس مجرد انسان مطلوب نیست ،تمامیت نقصان نیافته یعنی کل واقعیت انسان مطلوب است.

یگانگی و تمرکزی که در اینجا مطرح است ، واقعیت است و واقعیت را هدف قرار داده است.

-------------------------------------------------------------------------------------------

۱۳- آیا من انسانی در جریان حرکت رو به رشد آدمی باید فنا بشود؟

 آنچه را که باید فنا و فدا کرد ، من نیست ، وجود من مستلزم ایجاد رابطه با هر تویی است

، حتی توی جاویدان . آنچه را باید فدا کرد ، خواستهای بیهوده من است که پیوسته

می خواهد خودش را به تایید برساند و جاویدان سازد .همین خواستهاست که انسان

را از زندگی در دنیای بی ثبات و پر مخاطره رابطه ها ، دور میکنند و به فعالیتهای

تجربه و تملک در دنیای با ثبات و با دوام اوها ، وابسته میکنند.

-------------------------------------------------------------------------------------------

۱۴- انسان آزاد چه کسی است ؟

فقط کسانی که توانایی رابطه سازی دارند ، یعنی کسانی که توی فراگیر و حاضر

را می شناسند ، توانایی تصمیم گیری دارند و فقط کسانی که تصمیم میگیرند آزادند ،

چون توانسته اند آزاد از جهان رودر رویی جهان قرار گیرند.

آزاد انسانی است که مستقل از اراده من در آوردی خویش تصمیم می گیرد .

ایمان او به واقعیت است : واقعیت دوگانه من و تو ، واقعیت رابطه میان « من و تو».

آزاد کسی است که با تمام وجود به سوی سرنوشت حرکت میکند .سرنوشت طبق

تصمیم او واقع نمی شود ، ولی آنچه که می خواهد واقع شود ، فقط وقتی

واقع می شود که او تمام آنچه می تواند اراده کند ، به عمل برساند.

------------------------------------------------------------------------------------------

۱۵- جامعه واقعی چه زمانی معنا پیدا میکند و ساخته میشود؟

 جامعه واقعی فقط وقتی ساخته می شود که انسانها بتوانند رابطه متقابل بر قرار سازند

، آن هم همزمان دو رابطه متقابل : یکی با یکدیگر و دیگری با یک مرکز زنده همگانی.

رابطه متقابل انسانها با یکدیگر ، همیشه از درون رابطه آنها با مرکز زنده همگانی

 منشاء میگیرد.

-----------------------------------------------------------------------------------------

جز در مورد سوال ۶ و۷ در بقیه موارد عین جملات کتاب آورده شده است.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

نظرات 87 + ارسال نظر
عسل یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:37 ب.ظ http://asal300.blogfa.com

سلام خیلی ممنون از نظرتون
وبلاگ شما هم بسیار جالب و قشنگه موفق باشید

حسرت پرواز یکشنبه 6 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:43 ب.ظ http://www.hasrate-parvaaz.blogsky.com

سلام دوست خوبم.
ممنون که خبرم کردی.
از خوندنشون استفاده بردم.
بازم بهم سر بزن.
شاد باشی...

افسانه دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:36 ق.ظ http://www.vi0let7.persianblog.ir

ترکیب فلسفه و احساس آمیزه ی زیباییه(-:

زیبا دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:14 ب.ظ http://kooch02.persianblog.ir

سلام و خسته نباشید. من هنوز همه جوابهای شمارو مطالعه نکردم اما زحمتی که کشیدید جای قدردانی داشت. حتما مطالعه می کنم و اگر نظرم مفید باشه براتون می نویسم.

صابر دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:22 ب.ظ http://www.sayeye-sepid.persianblog.ir/

سلام
مطلب زیبایی نوشتی ولی نتونستم کامل بخونمش
ان شاالله میخونمش
ممنون که سر زده بودی

سعید و شیما دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:26 ب.ظ http://www.saeidshima.persianblog.ir

سلام
بسیار مت پرمحتوایی بود . نتونستم کامل بخونمش ولی حتما میخونمش . بازم ممنون که خبر دادین.

مهتاب دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:05 ب.ظ http://nersis64.persianblog.ir

سلام.خوب هستید؟
جالب بود اما چرا اینقدر طولانی بود....
ای کاش چند بخشش می کردی
ولی عالی بود!
موفق باشی!!!!!!!!
یا علی!

زیبا دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:08 ب.ظ http://kooch02.persianblog.ir

سلام، متنی رو که زحمت کشیده بودید خوندم. جالب بود اما سوال و جواب آخری خیلی آرمانی بود و با واقعیت کاملا مثل دو خط موازی می مونه. یه سوالی توذهنم ایجاد شد بعد از خوندن این متن. اینکه فلاسفه از فکرشون یه سری تئوری تولید می کنند یا اینکه نتایجی رو که تجربه کردند بعد از تحلیل و نظم دادن به صورت تئوری ارائه می‌دن؟ مثلا بعضی از تئوریهای فلسفی خدایی رو تعریف می کنند که فلسفه دیگه ای می یادو اون خدارو با اون مشخصات تکذیب می کنه. جایی خوندم عرفان نقطه شکست فلسفه است و عرفا فیلسوفان شکست خورده ای هستند در مقابل تعریف خدا که به دل پناه می یارن و اونو از طریق احساساتشون و دریافتهای درونیشون تعریف می کنن.

آه شب دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:07 ب.ظ http://ahe_shab.persianblog.ir/

سلام
ممنون از حضورتون.عادت کرده بودم به مطالب زیباتون در وبلاگ از عشق برخواستن.این وبلاگ رو هم با اجازه لینک می کنم .باید کامل این پرسش وپاسخها رو بخونم.مطلب مفصلی گذاشتین.موفق باشین.

پیله دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 04:51 ب.ظ

فیلسوف جوان گاه بنظر میرسد صفحه نظرات وبلاگها که برای برخی از جمله شما که وقت و تحقیق هزینه کردیدش.. نه تنها با توجه به تعدد حضور ،جوابی بر صدها سوال تفکر برانگیز ندارد که تنها تبدیل به احوال پرسی های دیجیتالی شده اند
پ.ن این مطلب صرفا بدلیل عدم حضور مخاطب در وبلاگ دور افتاده من و نشانه همان حسادت های کهن زنانه است و هیچ ارزش قانونی دیگری ندارد
شاد باشید و ساده بگیرید

وفا دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:57 ب.ظ http://vafaaa.persianblog.ir

راستش سوال های آسونی بود .. اما جواب هاش سخت بود .... و این از اون مدل نوشته هاییه که خیلی باید بهشون فکر کرد .. ..... از این مدل سوال ها که گفتی در ذهن من هم وجود داره .. اما جواب های ساده تری هم میشد براش داشت .. بی حاشیه ... البته به نظر من .... اگرچه که زیاد هم جواب ها حاشیه دار نبود ......به نظر من اینگونه نوشته ها مخاطب زیادی نداره .. اگرچه مخاطب های خاص خودش رو داره ......میدونید .. انسان ها انگار می خواهند زندگی رو آسون بگیرند .... و گاهی دلشون نمی خواد از خیلی چیز ها سردر بیارند ... نمی دونم چرا ... کمتر آدمی رو میشناسم که سوالی براش پیش بیاد و بره چند کتاب بخونهو روش فکر کنه تا جوابشو پیدا کنه ... اغلب به سادگی .. با گفتن یک نمیدانم حلش می کنند ... یا اینکه اصلا به اینمساله فکر کنند .. که از مفهوم زندگی چی می دونن .... از خدا ... از انسان .. از احساسات بشر ... از اجتماع .. از روابط ........
فکر می کنم دچار یک سردر گمی و گیجی هستند ... که تا به خودشون بیان .. به پایان زندگی رسیدن... ( نمی دونم چقدر تونستم حرفم رو برسونم .. ) در ضمن : از اینکه دیر اومدم عذر می خوام .. از وقتی آپ کردم نرسیده بودم کامنتامو بخونم و متاسفانه متوجه نشدم که آپ شدین ... از اینکه دوباره خبرم کردین ممنونم ....

پویان دوشنبه 7 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:19 ب.ظ http://yekshabemahtab.blogsky.com

در شبی سپید، وقت عریانی عشق را برگزیدم برای ثبت کوتاه نوشت‌هایم. کوتاه نوشته‌هایی که حاصل حسی در یک آن است. درست مانند عاشق شدن که یک آن است.

دوست نازنین و همراه همیشگی و وفادارم تو را چشم در راهم، برای همراهی سبز و عاشقانه‌ای دوباره با من، در www.vaghteoryaniyeeshgh.blogfa.ir در شب سپید.

نازنین سه‌شنبه 8 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:15 ق.ظ http://nazaninnima.persianblog.ir

تفسیر بی نظیری بود حتما تهیه می کنم و می خونم و مرسی از راهنمایی بی مثالت . موفق وپیروز باشی ///
تنها تر از همیشه
جام می ام تهی و جام غمم پر است
وز جام دل مپرس
کاین جام را به سنگ صبوری شکسته ام! ... ( مینوی نازم )
دل شکسته و تنها چشم انتظارم ..............................

سهیلا چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:49 ب.ظ

باران یادش را سفید کرد و به یغما برد
این تکه را زیبا نوشت و به اسمانها برد
کو انهمه خورشید که می گفت از او؟
امد ان جدایی که می گفت از او
کتاب دل دامنش را سوخت و او را برد
پیراهنش بوی گل گرفت و تشنه او را برد
***************
تسلیت و تاسف برای عروج قیصر امین پور

ساجدی چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:54 ب.ظ http://k-sa.persianblog.ir

سلام
از اینکه نتونستم جواب سوالاتتون رو بدم معذرت میخام راستشو بخاین بلد نشدم.
ولی یه معذرت خواهی هم بدهکارم به خاطر اینکه نمیتونم جواب اس ام اس هاتونو بدم چون وقتی پیام ارسال میشه بعد از مدتی گزارش میده که تحویل داده نشد نمیدونم چرا .ولی از این طریق تشکر می کنم واز اینکه اینقدر به سوالام ارزش میدین وبه خاطر من وقتتون رو میذارین اس ام اس مینویسین یا از طریق وبلاگ کمک میکنین بی نهایت ممنون
موفق باشین
تا بعد خداحافظ

یاسمین ( حرفهای یه دختر غمگین چهارشنبه 9 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 06:06 ب.ظ http://rue.blogsky.com

بی نظیر بود...

شیرین پنج‌شنبه 10 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:16 ب.ظ http://www.fani1385.persianblog.ir

رضای عزیز
مرسی از اینکه به من سر زدی.
وبلاگ جالبی داری.
باز هم به من سر بزن.خوشحال می شم.
من واسه دل خودم می نویسم.

آتوسا شنبه 12 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:59 ب.ظ http://great-ahoura.persianblog.ir

سلام رضای بسیار عزیز
من مطلبو سیو کردم
باید درست و حسابی بخونم
ممنونم از بابت این امکانی که فراهم اوردی
خسته نباشی

مرغ سحر یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:30 ق.ظ http://kimyayeeshgh.persianblog.ir

هو
سلام
خداییش چقد طول کشید این پست رو بنویسین؟!!!! ممنونم که به وبم سر زدین. الان دیرم می شه وقتی برگشتم خونه حتما پستتونو می خونم. (:

پگاه یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:28 ق.ظ

مسافر یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:11 ق.ظ http://www.maryamedelam.persianblog.ir

سلام.
موضوع جالبی بود.ولی خیلی طولانیه.باید با حوصله بخونمش.

فرزانه یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:05 ق.ظ http://farzaneh1077.persianblog.ir

الیاد یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:40 ب.ظ http://since1989.blogsky.com

جهان من؟

چی بگم!؟

دیوارهای فاصله بسیارند .. اما، من پرنده آزادم .. آزاد !!

افسانه یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:59 ب.ظ http://www.vi0let7.persianblog.ir

سلام.
به روزم و منتظر حضور گرمتون.

مرغ سحر یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:17 ب.ظ http://kimyayeeshgh.persianblog.ir

هو
سلام
نمی خواستم زیر حرفم بزنم چون مایل این روابط وبلی ادامه داشته باشه ولی چون این هفته ۳ تا امتحان دارم سی می کنم تا آخر هفته بخونمش.
پیروز باشید

De Los Rios :: elyad یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:18 ب.ظ http://since1989.blogsky.com

تا به حال فکر کرده ای که چرا نوشته های من درونت احساس واقعی هم دردی ایجاد می کند ؟؟

چون عشق من، یک شخص خاص نیست .. نه یک دختری که از دنیا رفته باشد !

عشقی که من از آن صحبت می کنم، گمشده تمام آدمهاست !!

برای بعضی ها یک دختر یک پسر یا مثلا برای من یک مرد است !!

فکر نمی کردی نه؟؟

عشق من در جنگ شهید شد و یادش همچون پدری مهربان در قلب من است با اینکه من هرگز او را ندیده ام و او حتی پدر واقعی من نیست ..

صرفا احساس غریبی است که مانند یک پدر بر دل من نشسته است ..

من از استعاره های مبهم و گنگ استفاده کردم تا هر کس را به یاد معشوقه خودش بیندازم .. یا گمشده درونش !!

عشق من شهید مصطفی چمران است !!
نامش را زیاد در وبلاگم شنیده بودی نه ؟؟

البته این وسط محبوب انسانی هم وجود دارد که خیلی وقت از او هم یاد کرده ام !!

به علت منسجم نبودن وحدت درونی نوشته های من .. برای یافتن این چیزها باید تمام آنها را می خواندی و به تو حق می دهم که نخوانده ای چون من هم تمام نوشته های شما را نخوانده ام و

من از شما خیلی خیلی ممنونم که همچنین سوالی از من پرسیدید!!

که جواب مفصلی برایتان نوشتم

پیام یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:53 ب.ظ http://hamneshinedel.blogfa.com

رضا جان جدا بهت تبریک میگم
خیلی خیلی مطالب جالبی بود
من نیم ساعته که اینجام واز جام هم تکون نمیخورم
خیلی خوشم اومد

شیرین یکشنبه 13 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:22 ب.ظ http://shirin1988.blogfa.com

سلام

من به روزم این دفعه با شعری از خودم

نمیدانم چه گویم من ازین بی حرمتی ها
ازین مکر و فریب و هم ازین بی یاوری ها

جوانی رفت و با غم همسفر شد روزهامان
کسی نبْوَد شود غمخوار و یار بی کسی ها
[گل]

شاد و موفق باشی[گل][گل][گل][گل]

آریانا آریارمن دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:05 ق.ظ http://www.ariarman.persianblog.ir

ینگه هاتام آئت یسنه پئیتی ونگهو مزدا اهور ویتا اشات هچا یانگهامچا تانسچا یزمئیده.

بی گمان اهورا مزدا مردان و زنانی را که از روی راستی کار می کنند در برابر پرستش و خدمتشان بهتر می شناسد .مانیز چنین مردان و زنان را می ستاییم.
(سروش واژ ینگه هاتام)از نیایشهای روزمره ی ما زرتشتیان.
با عشق تقدیم به شما

مینا دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:21 ق.ظ http://iceheart2007.blogfa.com

سلام..خوبی؟
ممنون از حضور مهربونت...
وبلاگ جامع و کامل و اموزنده ای داری...بهت تبریک میگم...

شهـــــلا دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 01:17 ب.ظ http://shahla-ezadi.persianblog.ir

سلام . ممنونم که اومدی و سر زدی
واقعا؛ من جوونائی مثل شمارو می بینم که وقت میزارن تا کارهای مفید و آموزنده بکنن خیلی خوشحال میشم و بهشون افتخار میکنم . دستت درد نکنه و همیشه موفق و معلم باشی

ساجدی دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:09 ب.ظ http://h-s.blogsky.com

سلام
خوبین؟
کجایین ؟ خبری نیست ازتون دیگه سر نمیزنین
یه وبلاگ دیگه توی بلاگ اسکای دارم موضوعش رو پیشنهاد کن چی بنویسم خوبه؟ مذهبی باشه خوبه؟
فعلا با اجازه تا جواب بگیرم اگه زحمتی نیست میتونی پیام ارسال کنی

زیبا دوشنبه 14 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:51 ب.ظ http://zibamatin.persianblog.ir

سلام . ممنونم از لطفتون . فکر نمی کنید اگر متن ها رو بخش به بخش بذارید توی سایت خواننده ها بهتر می تونید نظر بدن . به هر حال نظر من بود .امیدوارم ناراحت نشده باشید

آرزو سه‌شنبه 15 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 05:06 ب.ظ http://deledaryaiman.persianblog.ir

چقدر آپتون طولانی بود

الهام چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:14 ق.ظ http://moama.blogfa.com

سلام دوست عزیزم
ممنون از حضورت . وبلاگت مطالب خوب و البته سنگینی داره من هنوز کامل نخوندم ولی خیلی خوبه که از او گفتی .

دختر آبان چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:43 ق.ظ http://paeiz59.persianblog.ir/

سلام دیر اومدم ولی خوب اومدم ... سلام ... مطالبتون طولانی می خونم بعد نظر می دم ... موفق باشید یا حق.

reza چهارشنبه 16 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:55 ب.ظ http://island1383.persianblog.ir

با سلام و درود فراوان بر شما دوست عزیز و گرامی و درود بر قلم توانمند و هنرمندتان ،در ضمن باستحضار شما میرساند کلبه درویشی حقیر با مطلبی آموزنده با عنوان " ارزش نهادن به عشق و رمزهای ماندگاری آن .." بروز شده است ...خوشحال خواهم شد دیدن کنید و نظرات خود را مرقوم فرمائید ،مثل همیشه منتظر قدمهای سبز و حضور گرمتان هستم ...آرزوی تندرستی و سعادتمندی شما را در تمامی مراحل زندگی دارم .....ناگهان چقدر زود دیر می شود... خسته ام از آرزوها ، آرزوهای شعاری ..شوق پرواز مجازی ، بالهای استعاری ...لحظه های کاغذی را، روز و شب تکرار کردن .....خاطرات بایگانی،زندگی های اداری ...آفتاب زرد و غمگین ، پله های رو به پایین ...سقفهای سرد و سنگین ، آسمانهای اجاری .....با نگاهی سر شکسته،چشمهایی پینه بسته......خسته از درهای بسته، خسته از چشم انتظاری ....صندلی های خمیده،میزهای صف کشیده ....خنده های لب پریده ، گریه های اختیاری ....عصر جدول های خالی، پارک های این حوالی ....پرسه های بی خیالی، نیمکت های خماری ......رو نوشت روزها را،روی هم سنجاق کردم: ......شنبه های بی پناهی ، جمعه های بی قراری ...در پناه حق و خدا نگهدارتان

مرغ سحر پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:50 ق.ظ http://kimyayeeshgh.persianblog.ir

هو المحبوب
سلام
مطلب قشنگ و البته فلسفی ای بود تماما خوندم ولی خوب یه جایاییشو متوجه نشدم: مثلا درست متوجه نمی شم شماره ی ۶ چی می گه باید بیشتر بخونم تا بفهمم. شماره ی ۱۰ بی نهایت زیبا بود مخصوصا این جمله:
جهان عشق هم ، فقط وقتی برای انسان واقعیت می یابد که تک تک توهای رودر رو را، نموداری از توی جاویدان بداند و رابطه با هر یک از آنها را ، سرچشمه وحی به شمار آورد.
در ضمن من وبلاگ شما رو لینک کردم و خیلی خوشحال می شم که وبمو لینک کنید و بیشتر در ارتباط باشیم.(:


رضا پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 09:23 ق.ظ http://island1383.persianblog.ir

کاش می شد سرزمین عشق را / در میان گامها تقسیم کرد / کاش می شد با نگاه شاپرک/ عشق را بر آسمان تفهیم کرد/ کاش می شد با دو چشم عاطفه / قلب سرد آسمان را ناز کرد / کاش می شد با پری از برگ یاس / تا طلوع سرخ گل پرواز کرد / کاش میشد با نسیمشامگاه / برگ زرد یاس ها را رنگ کرد / کاش می شد با خزان قلبها / مثل دشمن عاشقانه جنگ کرد / کاش میشد در سکوت دشت شب / ناله غمگین باران را شنید / بعد دست قطره هایش را گرفت / تا بهار آرزو ها پر کشید / کاش می شد مثل یک حس لطیف / لا به لای آسمان پر نور شد / کاش میشد چادر شب را کشید / از نقاب شوم ظلمت دور شد/

هستی پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:53 ب.ظ http://hasti2007yetanha.coo.ir

سلام وبلاگ خیلی قشنگ و حالبی داری
ممنون که به یه تنها سر زدی
موفق باشی

بهاره پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 03:33 ب.ظ http://stare87.persianblog.com

سلام عزیزم
توروخداببخشیدکه دیرکردم
امیدوارم ازمن رنجیده نباشی
آپت قشنگ بودهرچندکه من ازغافله عقب افتادم
بازم معذرت
بازم پیشم بیا
درپناه حق
قربانت بهاره
به امیددیدار

سهیلا پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 07:59 ب.ظ

امیدوارم گذشت زمان مشکلات را کمرنگ یا بیرنگ بیرنگ کند.........
بهر حال زندگی مانند دریاست گاه ارام گاه طوفانی....هر دو حالتش را باید دید و تجربه کرد........

مریم پنج‌شنبه 17 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:07 ب.ظ http://razemaryamm.blogfa.com

سلام دوست من...سئوال جوابای جالبی بود..... خسته نباشی....

نمی دونم دیدی یه ندیدی...اما بی اجازه وبلاگتو گذاشتم تو لیستم.....:

حامده جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 11:02 ق.ظ http://eshghehamedah.blogfa.com

سلام ممنونم که اومدیید خیلی جالب بود
توروخدا دعایادتون نره

مریم جمعه 18 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:41 ب.ظ http://www.homarazy.persianblog.ir

سلام
بعضی قسمتها رو خواندنم
خوب و کامل بود
تا همه را بخوانم
سال‌ها پیش از این
زیر یک سنگ
در گوشه‌ای از زمین
من فقط یک کمی خاک بودم
همین.
****
یک کمی خاک
که دعایش
دیدن آخرین پله آسمان بود
آرزویش همیشه
پر زدن تا ته کهکشان بود
خاک هر شب دعا کرد
از ته دل خدا را صدا کرد
یک شب آخر دعایش اثر کرد
یک فرشته تمام زمین را خبر کرد
و خدا تکه‌ای خاک برداشت
آسمان را در آن کاشت
خاک را
توی دستان خود ورز داد
روح خود را به او قرض داد
خاک
توی دست خدا نور شد
پر گرفت از زمین دور شد
****
راستی
من همان خاک خوشبخت
من همان نور هستم
پس چرا گاهی اوقات
این همه از خدا دور هستم!

علی شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 12:58 ق.ظ http://bani.blogsky.com

سلام آقا رضا
خوبی؟؟؟

ممنون
آمدی
و
خبرم کردی

وقتی خواندم
یه عالمه نظر به ذهنم رسید


عشق عشق می آفریند
عشق زندگی می بخشد
زندگی رنج به همراه دارد
رنج دلشوره می آفریند
دلشوره جرئت می بخشد
جرئت اعتماد به همراه دارد
اعتماد امید می آفریند
امید زندگی می بخشد
زندگی عشق می آفریند
عشق عشق می آفریند

من تو او و خدا
ارتباط است که به همه چیز معنای خود را می بخشد
.

.
.
.
.
.

شاد باشی



انیس شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 10:48 ق.ظ http://www.aaniss.com

عالی بود رضا جون.
و ممنونم که اومدی
راستی تو و اون یکیه!!!
این طور نیست؟؟؟؟؟

مژده شنبه 19 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:42 ب.ظ http://www.mozhdeh.blogsky.com/

مطلب خیلی جالبیه!!!! خیلی خوشم امد ازش!
ولی فقط نصفش خوندم آخه یه کم طولانی
بود! ایشالا هر وقت که وقت داشتم میام بقیش رو میخونم!
________________
یه دنیا هم ممنون که وبلاگ من سر زدین!
بازم بیان خوشحال میشم

پگاه یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 02:05 ب.ظ http://golehman.blogfa.com

یک سنگ کافیست برای شکستن یک شیشه.
یک حرف بکافیست برای شکستن یک دل.
یک ثانیه کافیست برای عاشق شدن ویک دوست مثل تو کافیست برای همه عمرم.

ممنوم از این همه لطفی که داری

آه شب یکشنبه 20 آبان‌ماه سال 1386 ساعت 08:58 ب.ظ

گلها خنده چمن و ستاره ها خنده آسمان، جوانی خنده عمر
وعشق خنده خداوند است...
سلام.به روزم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد