جهان رابطه ها

جهان رابطه ها به وسیله توی جاویدان به هم پیوسته و متصلند

جهان رابطه ها

جهان رابطه ها به وسیله توی جاویدان به هم پیوسته و متصلند

من و تو و گوشه ای از شرح اشتیاق

وقتی با انسانی روبرو میشویم ؛ شاید بی آنکه بخواهیم از خود فراتر میرویم و متوجه دیگری

و دانش و آگاهی های او میشویم . و آن دیگری همان توست که در محاوره هایمان زیاد این

واژه را بکار میبریم.

ما این واژه را براحتی بکار میبریم ؛ چرا که انسان روبرو را بی آنکه آگاه باشیم از مقام تو

تنزل داده ایم و قابل شناسایی در محدوده زمان و مکان کرده ایم و این خواست خداوند بوده

 که آنچه در این جهان زندگی میکند از مقام بی ثبات و پر خطر تو فاصله بگیرد و در جایگاه

امنی زندگی کند.اما واقعیت همانطور که اشاره شد این است که تو قابل تجربه نیست و

 

نمی توان او را در پیوستگی زمان و مکان و یا نظام خاصی قرار داد .

لذا بزرگان معرفت وقتی واژه تو را به کار میبرند همواره حسی غریب و آمیخته با احترام

و امید و اشتیاق به همراه دارند.اهل معرفت بدلیل اینکه همواره خود را صفا میدهند و

می پالایند در مواجهه با هر فردی کل یگانه و منحصر به فرد او را میبینند و با آن کل یگانه

و منحصر به فرد رابطه بر قرار میکنند و کاری به این ندارند که فرد مقابل دارای چه خصوصیات

اخلاقی یا ارثی است چرا که امید و اشتیاق دارند که همه انسانها در قاموس آفرینش

خود را به مقام تو نزدیک میکنند و چون توی جاویدان یگانه و جاویدان میشوند.

                                                                                          

                                                                         با استفاده از نظرات مارتین بوبر

درباره جهان شناسی

 

مطالبی مفید و زیبا درباره جهان شناسی به نقل از مارتین بوبر که برای هر کسی ممکنه

 تازگی داشته باشه و نیز تحسین او را برانگیزه :

انسان میتواند جهانی که گرداگرد او واقع میشود ، مجموعه ای از واقعیت ها ،موجودات زندهرا هم نوعی از واقعیت ها تلقی کند.

او میتواند حرکت به هم پیوسته و یگانه ای را که گرداگرد او او واقع میشود ، مجموعه ای ازجریانات ، اعمال اراده را هم نوعی از جریانات تلقی کند.

واقعیت هایی متشکل از کیفیت ها ، جریاناتی متشکل از لحظات.

این جهان ، جهانی است جدا شده و مستقل از انسان ، جهانی سازمان یافته و با نظام.

 این جهان می تواند بر حسب آنکه چگونه او را در نظر آوری ،از مرز تن تو نامحدود و به

سوی خارج گسترش یابد و یا اگر بخواهی در گوشه ای از روح تو ، آشیانه بگیرد.

 

تو او را به مفهوم در می آوری و حقیقت خود می خوانی .تو می توانی او را تسخیر کنی ،

ولی او به داده تو تبدیل نمی شود.

 

این جهان برای هر انسانی شکل متفاوتی به خود میگیرد ، ولی همزمان هدف تجربه

همگان قرار میگیرد.

 

در راه شناخت این جهان می توانی با دیگران به توافق برسی ولی هرگز نمی توانی

درون او با دیگران روبرویی کنی.

 

این جهان هیچگونه ثبات و جسمیتی ندارد ؛ چون تمام اجزای آن تو در توی یکدیگر

حضور می یابند.

 

این جهان هدف بازرسی و بررسی قرار نمی گیرد و هر کوششی در این راه ، آنرا نابود میکند.

خودش می آید و می آید تا از تو جوابی بخواهد و اثری برگیرد .و اگر تو را نیابد و با تو

روبرویی نکند ، ناپدید میشود و دوباره می آید ؛ هر بار به صورتی نو .

 

میان تو و او ، یک معامله متقابل داد ، بر قرار است . تو او را تو خطاب میکنی و داده تو

به او ، خودت هستی . او تو را تو خطاب میکند و داده او به تو خودش است.

 

در شناخت این جهان، نمی توانی با دیگران به توافق برسی، در آن آشنائی تنهایی .

ولی در روبروئی کردن با این جهان ، می آموزی که با تکیه به خو یش ، با دیگران هم

روبرویی کنی.

 

موهبت ظهور این جهان دور شدن و غم هجران این جهان تو را بسوی تویی

هدایت میکند که خطوط  تمام رابطه ها ، هر چند موازیند ، در او به هم میرسند.