جهان رابطه ها

جهان رابطه ها به وسیله توی جاویدان به هم پیوسته و متصلند

جهان رابطه ها

جهان رابطه ها به وسیله توی جاویدان به هم پیوسته و متصلند

عشق و شریعت

 

یا لطیف

 

و ایندو زندگی مشترکشان را به تازگی است که آغاز کرده اند. از این که توانسته اند

 

خود را از چنگال معیار های من درآوردی خود یا جامعه شان رهایی دهند یا که آزاداندیش

 

بوده اند ؛ بگذریم ؛ لیکن حالا با همند. خداوند به آنها لطف کرده به آن میزان از بلوغ

 

رسیده اند که عشقشان از درون در جوشش است ، آنقدر زیاد که آنرا به هم هدیه 

 

می کنند. به همه هدیه می کنند. دردشان درد انسان است و دردهای انسانی که از

 

جامعه جدا نیست و نمی توانند که نسبت به مسایل دیگران حساس نباشند.

 

به هر جا که می روند و حاضر می شوند بهانه ای می شود برای تازه کردن خودشان و

 

عشقشان . حتی آنزمان که با هم از کنار مغازه های پر زرق وبرق و از کنار آدمها

 

می گذرند ، می خواهند که با هم بودن انسانها را بیشتر ببینند و تجربه کنند و اینکه

 

باید خود را در حرکت رو به جلو  انسانها قرار دهند و سهیم کنند.

 

تا اینجا همه چیز خوب و زیباست چرا که ارتباط زیادی با این دنیای فرو مایه ندارد.

 

اما چه باید کرد که اینجا دنیاست و از مسائل خود و مسایل مادی و اجتماعی جدا نیست.

 

از قضا دختر مادری دارد دلسوز به او می گوید : دخترم همانطور که دین می گوید بر نقش

 

سر پرستی مردت در زندگی صحه بگذار و بیش از حد در آنچه مربوط به اداره مسائل کلی

 

خانواده  به ویژه امور مالی است خود را دخالت نده و بدان که اگر عشق و محبتی میان

 

شما هست تنها در دامان پیروی از شریعت است که بارور شده و  بیشتر و بیشتر

 

می شود. دختر نیز که در دامان چنین مادری بزرگ شده این امر براحتی برایش قابل

 

پذیرش است.

 

مرد نیز مانند بسیاری از جوانان که به تازگی مشغول به کار شده اند حقوقی

 

ناچیز و نزدیک خط فقر  دریافت می کند (تقریبا سیصد هزار تومان) و حالا پایان ماه است.

 

مرد : بیا ای همسر من این دو سوم حقوق من است بگیر این حق توست و امروزه برای

 

برآوردن نیازهای یک نو عروس لازم است و می بخشی که کم است.من باید برای تامین

 

زندگی بهتر و با رفاه بیشتر تلاش بیشتر کنم و دنبال کار دیگری هم باشم.

 

زن : نمی دانم اگر می بینی که وقت آزاد پیدا می کنی این کار را بکن ولی من هم آن

 

زندگی که تو به خاطر آن خود را به زحمت زیاد و بیهوده بیاندازی نمی خواهم و به این

 

راضی نیستم.

 

به اندازه خرجهای ضروری خانه پول در اختیار من بگذار و برای نیاز های درجه دو در صورتی

 

که واقعا نیاز باشد با هم فکری هم اقدام می کنیم. مخصو صا در تهیه لباس باید دقت

 

کنیم تا هم زیبا باشد و هم جنس خوبی داشته باشد تا مجبور به خرید پی در پی

 

نباشیم. و تا آنجا که ممکن است باید از اسراف خودداری کنیم.

 

مرد جوان که کمی تعجب کرده که این دختر حتی راهکار لازم را هم می دهد ، خداوند را

 

بسیار سپاس می گوید . و زندگی با شکرگذاری بسیار زیباست. 

 

 

قصه عشق

 

یا لطیف

دوباره پیشم آمد

می دانستم که می آید

اول بار من به نزد او رفته بودم

تشویش عشق را در نگاهم دیده بود

من به دنبال عشقی ناب و پوینده بودم

که پروردگار نیز از آن راضی و خشنود باشد

می دیدم که در نگاه او نیز عشق کودکانه نیست

و آمدنش از روی اشتیاق فراوان است

از من خواست که در ادامه راه و در زندگی نیز با او باشم

گفتم افسوس

تو نمی دانی که این روزگار بی رحم است و خوبها را کمتر به هم می رساند؟

اما چون برایم خیلی عزیزی از خدا می خواهم

آنکه با تو در زندگی همراه می شود لااقل بی آزار باشد و سد راهت نشود

و اگر بگویم آنکه برای دینداری ارزش قائل است دارای این ویژگی است

بیراه نگفته ام.

در حالیکه سرش پایین بود و من نمی دیدم اشکهایش را

گفت :به چشمانم بنگر این گریه ها که می بینی هیچکدامش از من نیست

گناه من نیست که سراپا اشتیاق در برابرم ظاهر شدی

 و از دل خودت گفتی و گاهی از دل دیگران

و چه خوب هم گفتی .خوب حالا بگو من چه کنم؟

گفتم: تو فکر می کنی ما با هم نیستیم

چرا که او خود عاشقان کویش را یاری می کند تا

مرزهای زمان و مکان را در نوردند و زمان و مکان برایشان بی معنی شود.

این را که گفتم کمی آرام شد گر چه خودش هم قوی بود و منتظر تلنگری

دوباره موجی سهمگین نمی دانم از کجا آمد و ما را با خود برد

گفت که ساحل آرامش بر شما حرام است حرام.

 

 

 

حکمت و فلسفه هم مثل شعر زیباست...

یا لطیف

دوستان عزیز مطالبی که  در این وبلاگ می آید شاید رنگ و بوی حکمی و فلسفی داشته

 باشد ولی کم از زیبایی شعر را ندارد. مقصود این بود که که با نگاه کل گرایانه به زندگیمان

 مسائل اساسی آن هم مثل عشق و جایگاه و نقش انسان در این دنیا و رفتار او مورد

بازبینی و بررسی بیشتر قرار گیرد. تا ما حتی عشق های این دنیائیمان را هم بهتر

 بشناسیم و با آن درست بر خورد کنیم.

این امر به نظر با کمک اثری از مارتین بوبر فیلسوف اتریشی با نام «من و تو » با نگاهی

که به آن انداختم می تواند تحقق پیدا کند. خود او معترف است که« در این کتاب نه

حقیقتی راشرح می دهم و نه حقیقتی را به اثبات می رسانم . من فقط به مشاهده

 و تفکرات خودم شهادت می دهم و از خوانندگان هم فقط شهادت خودشان را طلب می کنم.»

مارتین بوبر در این کتاب تمام خدایان تمام انسانها را ماهیتا دوگانه می داند :

خدایی که در یک ماهیت در مقام «تو» قرار می گیرد و خدایی در ماهیت دیگری که

 در مقام او قرار می گیرد.

خدایی که در مقام «تو» رو در روی فرد انسان قرار می گیرد و با او رابطه دو جانبه

و متقابل برقرارمی کند نه در خارج از جهان است و نه جزیی از اجزای جهان.این خدا

فقط از جانب انسانی که در رابطه رو در رو و متقابل با او قرار گرفته و فقط هم تا زمانی

 که رابطه میان آنها برقرار می ماند شناخته می شود. فقط در رابطه رو در رویی با

 «خدای تو»ست که انسان می تواند بدون شناخت از معنای نهایی زندگی خودش از

 وجود آن معنا مطمئن و خاطر جمع شده و با اعتماد به نفس زندگی کند. و فقط در رابطه

 رو در رویی با «خدای تو»ست که انسان می تواند چنان تعالی یابد که تمام جهانی را که در

اوست رو در رو قرار داده آن را« تو »خطاب کند و از آن جوابهایی هم دریافت کند.  

از طرف دیگر خدایی که در مقام «او» قرار می گیرد گویی واقعیتی است خارج از جهان و یا

 جزیی از اجزای جهان . این خدا نقل قول می شود و صفات و اعمالش شرح داده میشود.

او معتقد است خدای تمام ادیان سنتی هر چند در ابتدا خدایی در مقام «تو » بوده اند

همگی آنها اکنون خدایی در مقام «او» هستند.

مارتین بوبر می گوید هر انسانی که بتواند رو در روی انسان دیگری قرار گرفته او را مخاطب

 قرار داده و از کل وجود او صادقانه پاسخ جوید رابطه خود را با «خدای تو » و شرکت

 خود را در دانش و آگاهیهای او میسر کرده است.و از نظر او رابطه انسان با خدای واقعی

 از رابطه انسان با انسان واقعی جدا نیست.

و این اولین مطلب از این کتاب است:

زمان حاضر نه آن نقطه ای است در خط زمان که ما در افکار خویش پایانگذار زمان گذشته

محسوب می کنیم .وای بر افسانه قطعه های پایان یافته زمان . زمان حاضر از واقعیت مملو

است و فقط با حضور و رو برویی و رابطه واقعیت می یابد. فقط وقتی «تو» حضور می یابد زمان

حاضر واقعیت پیدا می کند.

آنچه که در زمان حال حضور پیدا می کند نابود شدنی و گذرا نیست . با ما رو برویی می کند

به انتظار می نشیند و دوام می آورد.

جهان برای انسان دو گانه است به دلیل حضور دو گانه او .ولی باید طلسم این دو گانگی را شکست.

موهبت ظهور این جهان و دور شدن و غم هجران این جهان تو را به سوی تویی هدایت می کند

که خطوط تمام رابطه ها هر چند موازیند ولی در او بهم میرسند.

در شناخت این جهان نمی توانی با دیگران به توافق برسی در آن آشنایی تنهایی . ولی در

روبرویی کردن با این جهان می آموزی که با تکیه به خویش با دیگران هم روبرویی کنی.

 

ادامه دارد...